خلاصه کتاب روانشناسی پول (بخش دوم)

فصل هفتم: آزادی

بیشترین منفعتی که از پول بدست میآید این است که وقتتان به دست خودتان باشد.

 بالاترین شکل ثروتمند‌بودن این است که هر روز صبح بیدار شوید و بگویید: “من امروز می‌توانم هرکار می‌خواهم انجام دهم”.

این فصل کتاب با عبارت بالا آغاز می‌شود و البته به مفهومی عمیق از ثروتمندبودن اشاره دارد و آن «آزادی» است. تقریبا همه انسان‌ها می‌خواهند سرمایه و ثروت بیش‎تری داشته باشند اما کم‎تر کسی است که دلیل اصلی این خواسته خود را به خوبی بشناسد.

پول برای افراد خوش‌آیند است زیرا آزادی عمل به افراد می‌دهد و گزینه‌های بیش‎تری را برای انتخاب در دسترس قرار می‌دهد. نویسنده کتاب البته با یک موضوع جالب ما را آشنا می‌کند و آن هم “پارادوکس انتخاب” است. پارادوکس انتخاب یعنی با این‎که ما ثروت بیش‎تر و به دنبال آن گزینه‌های بیش‎تری در اختیار داریم اما قدرت انتخاب ما به نسبت گذشته کاهش پیدا کرده‌است. هاوزل از این موضوع استدلال می‌کند که ما نباید مبنا و پایه عزت نفس و باور به خود را پول و مادیات قرار بدهیم زیرا درآمد و به طور کلی مادیات گذرا هستند و آنچه پایدار‌تر است معنویات و یا رابطه عمیق احساسی با اطرافیانمان و احترام متقابل است.

نتیجه‌گیری: بارها شده در طول دوران معامله‌گری خود خواسته‌ایم که سود بیش‎تری کسب می‎کردیم و یا مارجین بزرگتری داشتیم و یا این‎که ثروتمندتر می‌بودیم. تمام مواردی که ذکر شد به طور کلی خوب و مثبت هستند اما تنها وقتی که ما خودمان و روح خودمان را در راستای رسیدن به این موارد به حراج نگذاریم. همان‎طور که در فصل‎های گذشته اشاره کردیم مواردی هستند که فارغ از عایدی ما از معامله کردن، هیچ‎گاه قابل معامله نیستند و یکی از آن موارد آرامش درونی و روحی ماست. ما هیچ‎گاه نباید آرامش خود را معامله کنیم زیرا بدون آرامش، پروسه یادگیری و معامله‌گری ما فرسایشی و در نتیجه کوتاه‌تر می‌شود.

 

فصل هشتم: مردی در تناقض خودرو

هیچکس به اندازه خود شما تحت تاثیر داشته‌هایتان قرار نمی‌گیرد.

به دلیل کوتاه‌بودن این فصل و شباهت با فصل قبل، قسمتی از کتاب را برایتان ذکر می‌کنیم:

«درک این که مردم به طور کلی اشتیاق دارند مورد احترام و تحسین دیگران قرار بگیرند و این که استفاده از پول برای تهیه اشیای گران‌قیمت کم‎تر از حد تصورتان شما را به چنین موقعیتی می‌رساند، قدرت تشخیص زیرکانه‌ای می‌طلبد. اگر هدف شما احترام و تحسین است، مراقب باشید چگونه به دنبال آن می‌روید. فروتنی، مهربانی و هم‎دلی بیش از اسب بخار خودرو و یا آخرین مدل آیفون شما را به احترام و تحسین می‌رساند».

 

فصل نهم: ثروت آن چیزی است که نمی‌بینید

اینکه مرتب پول خرج کنید تا به دیگران نشان دهید چقدر پول دارید، سریعترین راه برای کمشدن سرمایه شما است.

احتمالا تا به حال با افرادی برخورد داشته‌اید که خواسته‌اند به هر قیمتی ثروت ظاهری خود را به نمایش بگذارند حتی اگر در قسط و قرض غرق شوند و شاید حتی خودتان یکی از این افراد بوده‌اید. کتاب این افراد را مورد انتقاد قرار می‌دهد و ثروت را در چیزهایی تعریف می‎کند که نمی‌توان به راحتی به نمایش گذاشت و یا دید، مانند موجودی حساب بانکی و یا اوراق در اختیار و یا سرمایه‌گذاری‌های موفق.

تعریفی که کتاب از ثروت ارائه می‌دهد متفاوت و عمیق است: “ثروت توان مالی‌ای است که هنوز به چیزهای قابل مشاهده بدل نشده‌اند”.

پول‎دار بودن با ثروتمند بودن دو مقوله متفاوتند. برای پول‎دار بودن کافی است همه پولی که در دست دارید را خرج کنید و این در حالی است که ثروتمند بودن به شما در تمامی اوقات خصوصا روز‌های سخت و طوفانی قدرت انتخاب می‌دهد. بدیهی است که نمی‎توان در ابتدای مسیر ثروت هم پول‎دار بود و هم ثروتمند و می‌توان گفت که این دو موضوع با هم هم‎خوانی ندارند.

نتیجه‌گیری: برای این‎که بتوانید معامله‌گر موفقی بشوید باید بتوانید از سرمایه خود محافظت کنید و به خوبی آن را مدیریت کنید. خرج‌کردن بی‌پشتوانه و بی‌حساب همان ریسک‌کردن بدون درنظرگرفتن بزرگی ریسک است، ممکن است به زودی شما را از بازی خارج کند.


بیشتر بخوانید:۱۰ اصل معامله گری که مارتی شوارتز را به جادوگر بازارهای مالی تبدیل کرد


فصل دهم: پول را پس‌انداز کنید

تنها فاکتور قابل‌کنترل، یکی از موارد حائز اهمیت را ایجاد می‌کند.

هاوزل در این فصل به‌سختی تلاش می‌کند تا خواننده را به پس‌انداز کردن تشویق کند.

پیش‌تر اشاره کردیم که ثروت باعث می‌شود کنترل وقت ما در اختیار خودمان باشد. اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که خیلی از افراد در حال حاضر ثروتمند نیستند، به این راه حل می‌رسیم که بهترین راه برای رسیدن به ثروت، صرفه‌جویی و پس‌انداز است.

ما باید روی موضوعی که در لحظه تحت اختیارمان است تمرکز کنیم و از آن بهترین خروجی را بسازیم. برای مثال ما در لحظه نمی‌‎توانیم درآمد خود را چند برابر کنیم و یا سرمایه خود را افزایش دهیم، اما با صرفه‌جویی و پس‌انداز کردن و البته کمک‌گرفتن از اثر مرکب می‌توانیم کاری کنیم که در آینده آزادی عمل و قدرت کنترل بیش‎تری روی وقت و اعمال خود داشته باشیم.

نویسنده به چند نکته اشاره می‌کند که اشاره به آن‎ها خالی از لطف نیست:

  • ساخت ثروت ربطی به درآمد و یا سود حاصل از سرمایه‌گذاری شما ندارد، بلکه وابسته به نرخ پس‌انداز شماست.
  • ارزش ثروت متناسب با نیاز شماست.
  • از یک سطح درآمدی معین به بالا، چیزی که لازم دارید پایین‌تر از غرور و عزت نفس شماست.
  • توانایی افراد در پس‌اندازکردن بیش‎تر از حدی است که تصور می‌کنند در کنترل آن‎هاست.
  • برای پس‌اندازکردن به هیچ دلیل خاصی احتیاج ندارید.
  • انعطاف‌پذیری و در اختیارداشتن وقت، سود نامشهود حاصل از ثروتِ حاصل از پس‌اندازکردن است.

نتیجه‌گیری: همان‎طور که در فصل قبل اشاره کردیم، معامله‌گری که نتواند سرمایه خود را مدیریت کند محکوم به فناست. اما در این فصل به یک نکته مهم‌تر باید اشاره کنیم و آن هم صرفه‌جویی است. در صورتی که ما بتوانیم صرفه‌جویی و پس‌انداز کنیم در کنار این که مسیر اثر مرکب را برای خود هم‎وار می‌سازیم، قابلیت انعطاف‌پذیری را که یکی از خصوصیات مهم در مسیر شخصیتی معامله‌گری است در خود تقویت می‌کنیم.

 

فصل یازدهم: منطقی و معقول

اگر تصمیم بگیریم اغلب اوقات منطقی رفتار کنیم، بهتر از تلاش برای معقولانه رفتارکردن جواب می‌دهد.

همان‎طور که می‌دانید احساسات به صورت مستقیم در مورد امور مالی درگیر هستند و همین موضوع در صورتی که از کنترل خارج شود می‌تواند ضربه‌های بزرگی به افراد در زمینه‌های مالی وارد کند.

نویسنده کتاب بر این باور است که بهتر است به جای آن که دائم به دنبال عاقلانه‌ترین تصمیم باشیم، کافی‎ست منطقی رفتار کنیم، وی البته به این موضوع اشاره می‌کند که هر تصمیمی می‌تواند از لحاظ فنی درست اما از لحاظ محتوایی کاملا بی‌معنا باشد.

مثال: در یک بازار سهام صعودی و یک دوره اقتصادی خوب، کار عقلانی آن است که سرمایه‌ای را که داریم -۵۰-۵۰ بین اوراق قرضه و سهام تقسیم کنیم، اما تصمیم منطقی آن است که با تحلیل‌های بیش‎تر بتوانیم از این بازار کسب سود کنیم و البته که کفه ترازو را کمی به سمت بازار سهام سنگین‌تر کنیم.

نتیجه‌گیری: به عنوان یک معامله‌گر شما باید احساسات و عواطف خود و زمان رخ‌دادشان را به خوبی بشناسید زیرا عواطف در صورتی که کنترل نشوند، می‌توانند شما را هم غیرعقلانی کنند و هم غیرمنطقی؛ که تصمیماتی که در این حالت می‌گیرید عمدتا بسیار مخرب هستند. اما شخصی که فرق بین منطق و عقل را بشناسد، می‌داند که ممکن است در حال حاضر عقلانی‌ترین تصمیم ممکن را نگیرد اما با کمک‌گرفتن از منطق خود و اصل کاهش ریسک، تا حد ممکن می‌تواند خود را در جهت درست هدایت کند.

 

فصل دوازدهم: شگفتانه!

تاریخ، مطالعه تغییراتی است که به عنوان نقشه‌ای از آینده نیز استفاده می‌شود.

کتاب در این فصل به اهمیت تاریخ و البته نقش گمراه‌کننده‌ آن در امور مالی و اقتصاد می‌پردازد. هاوزل در این فصل می‌گوید گر چه تاریخ می‌تواند الگوهای رفتاری گذشته انسان‌ها را برای ما مشخص کند و از تکرار آن اشتباهات جلوگیری کند، اما تاریخ هیچ‎گاه نمی‌تواند غافل‎گیری‌های اقتصادی را همانند موارد سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ و یا ۱۹۲۹ پیش‌بینی کند.

نویسنده کتاب هشدار می‌دهد هنگامی که ما بیش از حد به تاریخ متکی باشیم دو اتفاق خطرناک رخ می‌دهد:

  • به احتمال قوی رویدادهای جانبی که بیش‎ترین تغییر را ایجاد می‌کنند از دست خواهیم داد.
  • تاریخ می‌تواند راهنمای گمراه‌کننده‌ای برای آینده اقتصاد و بازار سهام باشد؛ زیرا شامل تغییرات ساختاری مرتبط با دنیای امروز نمی‌شود.

البته کتاب منظورش این نیست که وقتی به پول می‌اندیشیم باید تاریخ را فراموش کنیم، بلکه باید بدانیم هر چه به گذشته دورتر بنگریم اتفاقات و دستاوردها کلی‌تر می‌شوند.

نتیجه‌گیری: همان‎طور که می‌دانیم بازارهای مالی جدا از موضوع بحران‌های اقتصادی، در سال‌های گذشته با تغییر ساختار همراه بوده‌اند. برای مثال اکثر معامله‌گران معتقدند بازار فارکس در سال‌های دور ساختاری قابل فهم‌تر و حرکات قیمتی ساده‌تری نسبت به حال حاضر داشته است. این بدان معناست که اگر چه دانستن تاریخ و اتفاقات مهم می‌تواند کمک‌کننده باشد اما ما هرگز نباید نقش اتفاقات جدید و غافل‎گیرکننده را کم بدانیم، زیرا احتمال وقوع آنها هست و در صورتی که ما برای این احتمال آماده نباشیم امکان ضرر نیز افزایش پیدا می‌کند.

 

فصل سیزدهم: فضایی برای خطا

مهم‌ترین قسمت هر برنامه، برنامهریزی برای زمانی است که اوضاع طبق برنامه پیش نمی‌رود.

 شاید در گذشته چند بار اقدام به برنامه‌ریزی نموده‌اید، بعضا حتی برنامه‌های بسیار حساب‌شده و دقیقی نوشته‌اید. در چند روز اول به خوبی توانستید به تمامی نکات برنامه پای‎بند بمانید که ناگهان یک اتفاق غیر منتظره شما را از ریل خارج کرده و دیگر بازگشت به آن برایتان بسیار سخت بوده است.

هاوزل در این فصل به درنظرگرفتن اتفاقات غیر منتظره هنگام برنامه‌ریزی می‌پردازد.

صد البته که برنامه‌ریزی و برنامه‌داشتن مفید است و می‌تواند ذهن ما را در گذر زمان شفاف و هدف‎مند کند اما باید حواسمان باشد که در مسائل روزمره مخصوصا مسائل مرتبط با سرمایه‌گذاری، بتوانیم تا حد امکان از غافل‎گیری جلوگیری کنیم. این موضوع البته ارتباط مستقیم با قدرت تصور دارد، اگر می‌خواهیم ایده‌ای از غیر منتظره‌ترین اتفاقات در پس ذهن خود داشته باشیم، باید بتوانیم حالات و سناریوهای مختلف را به خوبی در ذهن خود تصور کنیم، چه به ضرر ما باشند و چه به نفع ما.

کتاب البته به این موضوع اشاره می‌کند که افراد به دو دلیل نمی‌توانند جایی برای اشتباه در برنامه‌ریزی خود قائل شوند:

  • ما به دلیل طبیعتمان دیدگاهی داریم که میل به دانستن و اطمینان داشتن در مورد آینده داریم، نمی‌توانیم با عدم قطعیت ها کنار بیاییم و برایمان سخت است.
  • اگر برای عدم قطعیت‌ها آماده نشویم، به خودمان آسیب می‌رسانیم.

نویسنده البته اشاره می‌کند که بزرگ‎ترین نقطه ضعف در مورد امور مالی این است که صرفا به یک منبع درآمد بسنده کنیم و حتی جایی برای پس‌انداز در نظر نگیریم.

نتیجه‌گیری: عدم قطعیت‌ها بخش مهمی از بازارهای مالی را تشکیل می‌دهند. برای مثال آخرین اتفاق غیر منتظره را در نظر بگیرید؛ گونه ویروس امیکرون.

فرقی نمی‌کند شما در کدام بازار فعالیت می‌کنید، مسلما معامله‌هایتان تحت تاثیر خبر گونه جدید ویروس قرار گرفته است. اما چه کسی بیش‎ترین سود را از این شرایط برد؟ جواب ساده است، شخصی که از قبل برای اتفاقات غافل‎گیرکننده آماده شده بود.

ادامه کتاب را در بخش سوم “خلاصه کتاب روانشناسی پول” مطالعه نمایید…

 


بیشتر بخوانید: خلاصه کتاب Trading In The Zone یا «تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا